بررسی بازی god of war 4

یکی از بهترین و شگفت انگیزترین بازی هایی که تا به حا ساخته شده است، بازی GOD Of WAR 4 یا خدای جنگ، است که از زمان تولید تاکنون، بسیار موردتوجه و استقبال قرار گرفته است. این بازی، یک باز با سبک اکشن-ماجراجویی است که در 20 آوریل سال  توسط استودیو سنتا مونیکا ساخته شده است. GOD Of WAR 4، هشتمین قسمت از بازی های GOD Of WAR است. در هفت قسمت قبلی، داستان بازی بر اساس اساطیر یونانی بود اما در این بازی، داستان در رابطه با اساطیر اسکاندیناوی است.

شخصیت اصلی بازی مثل سری های قبل کریتوس است که نسبت به سری های قبل پیرتر و متفاوت تر شده است و صاحب فرزندی پسر به نام آتریوس شده است که خود کریتوس وظیفه محافظت و پرورش کودکش را بر عهده دارد. آتریوس در مبارزات، حل معماها و اکتشافات کمک بسیار زیادی به پدرش می کند.

داستان بازی GOD Of WAR 4

سال های زیادی از انتقام گرفتن کریتوس از خدایان المپ نشین می گذشت که در آخرین جنگ کریتوس و پدرش،کریتوس موفق شد زنده بماند و از دستان مرگ بگریزد ، در این بین و بعد از سال ها کریتوس صاحب فرزندی به نام آترئوس می شود که در سرزمین نورس (سرزمینی پر از هیولاها و جنگجویان بزرگ) به زندگی خود ادامه میدادند. کریتوس برای آترئوس هم پدر بود هم استاد،او باید سبک زندگی در نورس را به آترئوس یاد میداد که چطور بتواند با دشمنان روبرو شود و زنده بماند.هدف آترئوس از این همه تلاس برای این بود که بتواند خواسته همسرش(فی) راکه از او خواسته بود خاکسترش را به بلندترین قله جهان برساند، انجام دهد.

داستان کامل بازی جذاب 4 GOD Of WAR

هدف اصلی کریتوس و آترئوس در این بازی این است که خاکستر همسرش را به بلندترین قله ی جهان نورس برسانند.کریتوس برای سنجش توانایی آترئوس او را به یک شکار برد که توانستند یک گوزن را به کمک هم شکار کنند.در راه برگشت بودند که با یک ترول روبرو شدند که موفق شدند او را شکست دهند.بعد کشتن ترول کریتوس پی برد که آترئوس توانایی غلبه بر خشم خود را ندارد زیرا آترئوس بعد مردن ترول همچنان داشت به بدن او خنجر میزد.
وقتی که به خانه رسیده بودند یک مرد غریبه که پشت در خانه بود کریتوس را صدا کرد.وقتی در را باز کرد با مردی روبرو شد که انگار کریتوس را خیلی وقت بود می شناخت و مدام داشت او را نصیحت میکرد. بعد از مدتی کریتوس و مرد غریبه باهم به جنگ و جدال پرداختند که مرد غریبه در این جنگ از خود قدرت عجیبی نشان داد.در حین جنگ کریتوس پی برد که مرد غریبه هیچ دردی را حس نمیکند یعنی او یک رویین تن است.مدت کمی گذشته بود که کریتوس موفق شد بر او غلبه کند و گردن او را بشکند و شکستش دهد.

بعد از پیروز شدن در جنگ با مرد غریبه، کریتوس تصمیم گرفت که خانه را ترک کند و با پسرش به راه خود ادامه دهند.در مسیر خود یک گراز را شکار می کنند و در مسیر خود با یک زن جادوگر مرموز برخورد کردند. این زن آنها را در ادامه مسیر و رسیدن به مقصدشان کمک کرد و آنها را به سرزمین الف هایم برد.وقتی که با آنها به این سرزمین وارد شد بعد از زمان خیلی کمی آنها را بدون هیچ دلیلی ترک کرد و به سرزمین خود برگشت.


در ادامه مسیر،کریتوس و آترئوس به مکانی رسیدند که آن مرد غریبه(در ظاهر کشته شده بوده است) و دو نفر که او را همراهی میکردند مکان کریتوس را از یک زندانی می پرسیدند که زندانی با این که مکان آنها را میدانست ولی هیچ چیزی به آنها نگفت و آنها آن مکان را ترک کردند.بلافاصله کریتوس و آترئوس به نزد زندانی رفتند و مشخص شد که آن زندانی میمر (خدای دانش نورس) است.میمر توسط “اودین ها” سال های زیادی در داخل درخت زندانی شده بود.میمر به کریتوس و آترئوس گفت که بلندترین قله نورس در “یوتون هایم” قرار دارد همچنین هوییت مرد غریبه و همراهانش را افشا کرد که مشخص شد مرد غریبه “بالدر” پسر اودین است و دو همراه او “مگنی” و “مودی” که پسران ثور بودند.میمر که به مدت صد سال میشد که در درخت زندانی بود از کریتوس خواست که سرش را ببرد.کریتوس نیز درخواستش را قبول کرد و سرش را برید و آن را پیش زن جادوگر برد.
زن جادوگر توانست سر میمر را احیا کند و او را زنده کند.میمر با دیدن جادوگر هوییت او را نیز افشا کرد. او الهه”فریا”،همسر اودین بود.کریتوس بخاطر پنهان کاری فریا،با عصبانیت آنجارا ترک کرد.
بعد از اینکه کریتوس و آترئوس و میمر آن مکان را را ترک کردند به “یورمونگاند” ،مار جهان رسیدند.زبان مار شبیه زبان مردگان بود که کسی نمیتوانست زبان او را متوجه شود ولی میمر توانست با او ارتباط برقرار کند و حرف بزند.مار،جثه ی خیلی بزرگی داشت که از آینده و زمان “راگناروک” آمده بود.با توجه به این که چهره آترئوس برای مار آشنا بود قبول کرد که به آنها کمک کند.

سپس پسران ثور که همه جا را برای پیدا کردن کریتوس و آترئوس گشته بودند بلاخره آنها را آنجا پیدا کردند.مگنی که برادر بزرگتر بود خاستار تسلیم شدن کریتوس و پسرش شد که کریتوس این کار را قبول نکرد و مبارزه ای سخت بین آنها شد.کریتوس که مرد قدرتمندی بود توانست مگنی را بطور وحشیانه ای از پا دربیاورد و او را بکشد.برادر کوچکتر(مودی) که کشته شدن برادرش را با چشمان خود دید از ترس پا به فرار گذاشت و آنجا را هرچه سریع تر ترک کرد سپس نزد پدرش رفت که پدرش رفتار خوبی با مودی نداشت پس مودی تصمیم گرفت که از کریتوس انتقام خون برادرش را بگیرد.
مودی توانست کریتوس را در یک مکانی غافل گیر کند و او را با قدرت الکتیریسته به اختیار خود دربیاورد.او که کریتوس را به اختیار خود درآورده بود قصد داشت با مسخره کردن پدر و مادر آترئوس ،او را آزار دهد که این کار مودی باعث عصبانیت شدید آترئوس و موجب برافروخته شدن خشم اسپارتان او شد ، در نتیجه آترئوس که قدرت فیزیکی کافی نداشت از حال رفت.سپس قدرت اسپارتان کریتوس برافروخته شد و توانست خود را از زیر فشار الکتیریسته مودی خارج کند.
مودی بار دیگر از ترس کریتوس پا به فرار گذاشت و کریتوس که دید آترئوس حال خوبی ندارد مجبور شد دوباره به پیش فریا برای کمک به پسرش برگردد.فریا خاستار این شد که کریتوس به “هل هایم”برود و پیزی را که میخواهد برایش بیاورد تا بتواند جون پسرش را نجات دهد. کریتوس برای اینکه به هل هایم برود به تیغه های آشوبی که حامل عنصر آتش است و در خانه اش قرار داشت نیاز دارد.کریتوس به خانه خود رسید و از زیر کفپوش خانه اش تیغه های آشوب را بیرون آورد.در این حین “آتنا” پدیدار شد و کریتوس را یک هیولای خشن نامید.کریتوس حرف آتنا را قبول کرد و گفت آری من یک هیولا هستم ولی ازین پس هیولای تو نخواهم بود.
کریتوس توانست با زحمت بسیار،چیزی که فریا از هل هایم خواسته بود را پیدا کند و بیاورد.فریا دلیل بیهوش شدن آترئوس را ندانستن قدرت هایش میدانست.گویا آترئوس به هوش آمده و حرف های فریا را شنیده بوده سپس کریتوس دیگر نتوانست خدا بودن آترئوس را پنهان کند و تصمیم گرفت که به او بگوید که او یک خدا است.آترئوس که فهمیده بود یک خدا است از کریتوس درباره اینکه چگونه میتواند گرگ باشد سوال میکرد.
بار دیگر مودی سر راه پدر و پسر درآمد.اینبار نتوانست فرار کند و بدست آترئوس کشته شد.آترئوس به دلیل این که مادرش را مسخره کرده بود او را بطور وحشتناکی کشت.


پدرو پسر برای رفتن به یوتون هایم به چشم های میمر که بطور تصادفی یورمونگاند آنها را خورده بود احتیاج داشتند بنابراین تصمیم گرفتن که برای گرفتن چشم میمیر برگردند پیش یورمونگاند.در مسیری که میرفتند بالدر در آنجا کمین کرده بوده و منتظر آنها بود.با رسیدن آنها به بالدر،بالدر توانست ضربه ای محکم به کریتوس وارد کند وآترئوس را بدزدد و با اژدهای خود فرار کند.ضربه بالدر بر روی کریتوس تاثیری نداشت و کریتوس توانست آنها را دنبال کند و بر روی اژدها بپرد.در همانجا شروع به مبارزه ای نفس گیر کردند که درگیری آنها موجب شد که آنها به دروازه هل هایم رسیدند و همگی وارد هل هایم شدند.درآنجا بالدر توهم زده بود و داشت با مادرش حرف میزد.مادرش یعنی فریا طلسمی قوی روی بالدر گذاشته بودکه او را تبدیل به یک رویین تن کرده بود.او اصلاً هیچ چیزی را در زندگی حس نمیکرد و بخاطر این طلسم از دست مادرش ناراحت و عصبانی بود.
سپس کریتوس و آترئوس راه خروجی از هل هایم را پیدا کردند و توانستد که از آنجا خارج و پیش یورمونگاند بروند.آنها از یورمونگاند اجازه ورود ب دهانش را گرفتند و به داخل شکم او برای یافتن چشم میمیر رفتند.زمانی که آنها دنبال چشم میمیر بودند بالدر از مکان آنها آگاه شد و به یورمونگاند حمله کرد.پدر و پسر مجبور شدند که از داخل بدن مار بیرون بیایند و کریتوس دوباره در مقابل بالدر قرار گرفت.فریا نیز در آنجا حضور داشت و بعد از سالها با پسر خود روبرو شد.فریا تلاش زیادی برای جلوگیری از مبارزه بین آنها کرد ولی بی نتیجه بود و آترئوس درست وسط مبارزه آنها قرار گرفت و در همین حال بالدر ضربه ای سخت به سینه ی آترئوس وارد کرد .آترئوس که تیری از جنس “گیاه دارواش” را همراه خود داشت به دست بالدر فرو کرد و بالدر اینبار دردی را احساس کرد و طلسم مادرش شکسته شد.این اتفاقی بود که فریا از آن ناراحت بود ولی بالدر برعکس مادرش خیلی خوشحال بود.


پیوندها


لوگو اسپانسر